Khialmahboob

روزانه نویسی های یک عشق ادبیات خسته و تنبل

تاریخ مصرف مغز خیلی خسته

  • ۲۳:۲۰

به نام او 

گــاهـی گمان نمی کنی ولی خوب میشود
گــاهـی نمیشود، که نمیشود، که نمیشود…
گــه جور میشود خود آن بی مقدمه
گــه با دو صد مقدمه ناجور میشود…
گــاهـی هزار دوره دعا بی اجابت است
گــاهـی نگفته قرعه به نام تو میشود…
گــاهـی گدای گدایی و بخت با تو یار نیست
گــاهـی تمام شهر گدای تو میشود…
گــاهـی برای خنده دلم تنگ میشود
گــاهـی دلم تراشه ای از سنگ میشود…
گــاهـی تمام این آبی آسمان ما
یــکباره تیره گشته و بی رنگ میشود…
گــاهـی نفس به تیزی شمشیر میشود
از هــرچه زندگیست دلت سیر میشود…
گــویـی به خواب بود،جوانی مان گذشت
گــاهـی چه زود فرصتمان دیر میشود…
کــاری ندارم کجایی ، چه میکنی
بـی عـشق سر مکن که دلت پیر میشود….

 

احوالات امشب من دقیقا همین شعر هست. 

  • ۹
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan