Khialmahboob

روزانه نویسی های یک عشق ادبیات خسته و تنبل

تاریخ مصرف مغز خیلی خسته

  • ۲۳:۲۰

به نام او 

گــاهـی گمان نمی کنی ولی خوب میشود
گــاهـی نمیشود، که نمیشود، که نمیشود…
گــه جور میشود خود آن بی مقدمه
گــه با دو صد مقدمه ناجور میشود…
گــاهـی هزار دوره دعا بی اجابت است
گــاهـی نگفته قرعه به نام تو میشود…
گــاهـی گدای گدایی و بخت با تو یار نیست
گــاهـی تمام شهر گدای تو میشود…
گــاهـی برای خنده دلم تنگ میشود
گــاهـی دلم تراشه ای از سنگ میشود…
گــاهـی تمام این آبی آسمان ما
یــکباره تیره گشته و بی رنگ میشود…
گــاهـی نفس به تیزی شمشیر میشود
از هــرچه زندگیست دلت سیر میشود…
گــویـی به خواب بود،جوانی مان گذشت
گــاهـی چه زود فرصتمان دیر میشود…
کــاری ندارم کجایی ، چه میکنی
بـی عـشق سر مکن که دلت پیر میشود….

 

احوالات امشب من دقیقا همین شعر هست. 

  • ۹

خالی شدن زیر پام

  • ۲۰:۵۸

به نام یزدان بی‌همتا 

امسال رو تا الان اسمش میذارم دوست داشتن های به ثمر نرسیده...

 از فروردین پارسال تا خرداد امسال که طولانی ترین و سمی ترین  ارتباط تمام شد

خرداد به مرداد ارتباط بعدی 

مرداد به مرداد نفر بعدی

رفتن صمیمی ترین دوستم در روز مصاحبه کاریم و جدایی بی دلیل

و حالا هم شهریور به مهر بعدی

امسال روزهای قشنگ زیاد داشت 

تکلیفم با خودم روشن تره

روال درس و کار معلوم میشه 

 خیلی خلوت شدم 

از آدم ها، از روابط، از همه چی

اما تو قلبم احساسی شبیه تعلیق دارم. 

انگار هرماه یک قصه کوتاهه که نوشته میشه و نقطه اوج میمونه. 

من قهرمان این داستان ها در سفری طولانی با تحولات نوسانی

وقتی به اوج میرسم و خسته میشم پناه میبرم به کتاب ها و داستان هام

ای کاش یک قصه بهم نازل بشه تا این حال رو بشوره ببره

پاییز رو بعد بهار خیلی دوست دارم 

فصلی که اولین نوشته هام رو توش جامونده

نسخه ی بیست ساله ی من

راستی کی قلب ما یاد میگیره آروم بتپه

مثل انفجاره هر دفعه منتطری تموم بشه

اما مخروب میشی و از نو نساختی بلای بعدی نازل میشه 

و انگار دل عبرت نمیگیره. 

نمی دونم اسمش مازوخیست یا هرچی

انگار این درد دوست داری ولی من دیگه دوستش ندارم

میخوام ضربان قلبم برای خودم بزنه، نه برای یکی دیگه بی تاپ بشه. 

 

  • ۱۰۲
Designed By Erfan Powered by Bayan